مثنوی: محراب لاله گون 🥀
عالم سراپا غرق ماتم بود آن شب🥀
کروبیان را شیون و غم بود آن شب🥀
آن شب زمین و آسمان خون گریه میکرد🥀
گویا تمام کهکشان خون گریه میکرد🥀
آن شب فغان تا عالم افلاک میرفت🥀
روح از بدن سرگشته و چالاک میرفت🥀
آن شب تو گویی عشق بر معراج میرفت🥀
سرخیل مردان یا زسرها تاج میرفت🥀
آن شب زمان مغلوب آشوبی دگر بود🥀
از ماجرایی مضطرب چشم سحر بود🥀
آن شب سقیفه فتنهای دیگر به پا کرد🥀
با تیغ زهراگین خود محشر به پا کرد 🥀
آن شب دوباره زنده شد یاد مدینه🥀
رخسار نیلی، ضرب در، مسمار و سینه🥀
در عرش اعلا بزم ماتم گشت برپا🥀
زان ماتم عظما سیه شد روز بر ما🥀
گفتم که اسرافیل در صورش دمیده؟ یا محور افلاک را قامت خمیده🥀 گفتم به پا گردیده شاید صبح محشر🥀 فزت و رب الکعبه بر لب دارد حیدر
